<

فال حافظ

قالب وبلاگ
بایگانی مهر ۱۳۹۳ :: کتابخانه مشارکتی شهید مطهری (ره )

کتابخانه مشارکتی شهید مطهری (ره )

کتابخانه مشارکتی شهید مطهری (ره )

کتابخانه مشارکتی شهید مطهری (ره)
ساعت کار 9صبح تا 14بعدازظهر
2000نسخه عنوان کتاب،50عنوان مجله
آدرس:همدان،شهرستان رزن ،کوچه شهید صباغزاده ،جنب مدرسه امیرکبیر
تلفن تماس36222284-081

آخرین نظرات

نویسندگان

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

کوری
نویسنده: ژوزه ساراماگوا
مترجم: اسدالله امرایی
چاپ سیزدهم، ۱۳۹۱
تهران، مروارید
۳۹۰ صفحه

22-8-1391-IMAGE634883161791699451

«کوری»، رمانی خاص است؛ یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان. رمان معترضانه اجتماعی و سیاسی که آشفتگی و اجتماع و انسان‌های سر در گم را در دایرة افکار خویش و مناسبات اجتماعی تصویر می‌کند.
ساراماگو بر این حقیقت تأکید دارد که اعمال انسانی در «موقعیت» معنا می‌شوند و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد؛ زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دایمی است. در یک کلام ساده، دغدغة عمدة ذهن ساراماگو در این رمان فلسفی، مسئله سرگشتگی انسان معاصر یا «انسان در موقعیت» است که از خلال ابعاد و لایه‌های مختلف و واکنش‌های آنان بررسی می‌شود. از دیگر مایه‌های اصلی این رمان، نقد خشونت و میلیتاریسم، اطاعت کورکورانه، دیکتاتوری و سیر تاریخی و فراگیر بودن آن است.
در شهری که اپیدمی وحشتناک کوری ـ نه کوری سیاه و تاریک، که کوری سفید و تابناک ـ شیوع پیدا می‌کند و نمی‌دانیم کجاست و می‌تواند هر جایی باشد، خیابان‌ها نام ندارند. شخصیت‌های رمان نیز نام ندارند. با این حال، این کار سبب پیچیدگی رمان نشده است و خواننده به راحتی می‌تواند با شخصیت‌های رمان ارتباط ذهنی برقرار کند. ویژگی دیگر این رمان، در بازگشت‌های زمانی به گذشته و آینده در خیال شخصیت‌های رمان است که بر زیبایی و جذابیت آن افزوده است. نکته دیگر آن است که زنان در سراسر داستان نقش کلیدی دارند و این نشان‌دهنده نوعی گرایش فمینیستی است.
کوری مورد نظر ساراماگو، کوری معنوی است. سازمان‌دهی و قانون‌مندی و رفتار عاقلانه، خود، به نوعی آغاز بینایی است. ساراماگو، کلام پیچیده و چند پهلویش را بر زبان تک تک شخصیت‌های کتاب به ویژه در پایان کار، بر زبان زن دکتر گذاشته است: «چرا ما کور شدیم، نمی‌دانم. شاید روزی بفهمیم. می‌خواهی عقیدة مرا بدانی؟ بله، بگو. فکر نمی‌کنم ما کور شدیم. فکر می‌کنم ما کور هستیم. کور، اما بینا؛ کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی‌بینند».

4129
بهتر است بدانید ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی (زاده ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ و درگذشته ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰)، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی، از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و هم‌چنان به آرمان‌های آن وفادار بود، اما هرگز ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورد.
ساراماگو در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد و مجبور شد تحصیلات دبیرستانی خود را نیمه تمام بگذارد و آهنگری، مکانیکی و کارگری کند. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال روی آورد. اولین رمان او به نام «کشور گناه» در ۱۹۴۷ به چاپ رسید، ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش سبب شد رمان‌نویسی را کنار بگذارد. البته با انتشار کتاب «بالتازار و بلموندا» در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ به شهرت رسید.
منحصر به‌فردترین ویژگی آثار ساراماگو، به کار نبردن نشانه‌های نگارشی به صورت متداول و استفاده از جمله‌های بسیار طولانی است که گاه در درون آن، زمان نیز تغییر می‌کند. او از میان نشانه‌های نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می‌کند و از آوردن بقیه نشانه‌ها پرهیز می‌کند. او گفت‌وگوهای شخصیت‌های داستان را پشت سر هم می‌نویسد و مشخص نمی‌کند کدام جمله را چه کسی گفته است و به ندرت، یک بند را تمام می‌کند.
شهرت ساراماگو در دنیای فارسی‌زبان با ترجمه فارسی کتاب کوری در سال ۱۳۷۸ آغاز شد که تاکنون چند ترجمه مختلف از «کوری» صورت گرفته است که عبارتند از ترجمه‌های مینو مشیری، اسدالله امرایی و مهدی غبرایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۳ ، ۰۸:۳۸
مهدیه صادقی

معمولا گفته شده مردم به علت مشکلات اقتصادی و بی‌پولی کتاب نمی‌خرند اما برخی از فعالان حوزه کتاب معتقدند در کنار این موضوع چیز دیگری که باعث کتاب‌ نخریدن و پایین آمدن تیراژ آن شده بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌های منتشرشده است که می‌تواند از تبعات ممیزی کتاب و سانسور باشد.
ه گزارش سرویس خانواده جام نیوز، فضای نشر کشور مدت‌هاست که دچار رکود شدیدی شده است و این رکود در فضای نشر کشور را می‌توان در پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها به راحتی دید؛ موضوعی که ناشران به صراحت از آن ابراز نگرانی می‌کنند، زیرا پر واضح است که شمارگان کتاب یکی از عوامل تعیین‌کننده و از مهمترین شاخصه‌های ارزیابی رشد و توسعه فرهنگی در هر جامعه‌ای است و پایین آمدن شمارگان کتاب در هر کشوری نشان از بی‌توجهی و بی‌علاقگی مردم آن جامعه به سرنوشت فرهنگی خود است؛ بی‌توجهی‌ای که دلایل مختلفی دارد و به همین خاطر فعالان این حوزه همواره بابت تشدید و تأثیر آن در ذهن و فکر آینده جوانان ایرانی ابراز نگرانی کرده‌اند.

 

چرا مردم ایران کتاب نمی‌خرند؟

به اعتقاد برخی از فعالان حوزه نشر، بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌ها یکی از عوامل اصلی کتاب نخواندن مردم و در نتیجه رسیدن تیراژ کتاب به 500 نسخه است، آن‌چنان‌که صالح رامسری - مدیر انتشارات معین – این بی‌اعتمادی را از اصلی‌ترین دلایل پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها می‌داند و می‌گوید: «روند بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌ها از نیمه دوم دولت نهم یعنی اولین دوره ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد، و با سخت‌گیری مدیران وزارت ارشاد او آغاز شد که در ادامه باعث به‌وجود آمدن حس بی‌اعتمادی مردم نسبت به آثار منتشرشده شد و همین موضوع باعث شده است که مردم کتاب نخرند.

 

او حتی از رخنه بی‌اعتمادی در بین بچه‌ها هم سخن به میان می‌آورد و می‌گوید: «در همین نمایشگاه امسال وقتی کودکان برای خرید کتاب «قصه‌های مجید» به ما مراجعه می‌کردند می‌گفتند که چاپ قدیمی آن را به ما بدهید و وقتی از آن‌ها سؤال می‌کردیم که چرا چاپ قدیمی کتاب‌ها را می‌خواهید می‌گفتند چون آن‌ها سانسور نشده است.»

 

این ناشر البته نبود فرهنگ مطالعه در خانواده‌های ایرانی را از دیگر دلایل پایین آمدن تیراژ کتاب در ایران ذکر می‌کند و در این‌باره می‌گوید: «مردم ما عادت به مطالعه ندارند و آموزش و پرورش و معلمان از کودکی خواندن کتاب و ادبیات را به دانش‌آموزان یاد نمی‌دهند، به همین خاطر است که در جوانی و بزرگسالی نیز مطالعه نمی‌کنند و وقتی مطالعه نمی‌کنند، نمی‌توانند فکر کنند و درباره موضوعات مختلف تحلیل داشته باشند.

 

رامسری سپس چنین اظهار نظر می‌کند: «در آینده ممکن است هر بلایی سر این مردم بیاید، چون آن‌ها حرف‌های هر جای دنیا را به راحتی باور می‌کنند و در نتیجه غریبه‌ها و ماهواره‌ها به راحتی هر جور که بخواهند می‌توانند آن‌ها را بازی دهند، چون آن‌ها از تاریخ و فرهنگ خود بی‌اطلاع هستند و چیزی از آن نمی‌دانند.»

 

همچنین وحدت رهروان - مدیر انتشارات میترا – با تاکید بر حس بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌های ممیزی‌شده و تاثیر آن در کتاب نخریدن مردم می‌گوید: «چون در طول‌ سال‌ها اعمال ممیزی سلیقه‌یی و بدون ضابطه از سوی ممیزان وزارت ارشاد باعث حذف و اضافه شدن متن و به هم خوردن ساختار نوشته‌های کتاب‌ها شده که به هیچ وجه با جامعه‌ای که کتاب در آن نوشته شده همخوانی نداشته است، به همین خاطر مردم به این کتاب‌ها اعتماد ندارند و دلیلی نمی‌بینند که این‌گونه کتاب‌ها را بخرند.»

 

او در همین رابطه میزان بالای فروش کتاب‌های ممنوع را در مقایسه با کتاب‌های مجوزدار باورنکردنی می‌داند و سپس نتیجه می‌گیرد که ممیزی تاثیر زیادی بر روی خوانده شدن یا نشدن کتاب‌ها و در نهایت پایین آمدن تیراژ آن‌ها دارد.

 

این ناشر سپس به دیگر دلایل پایین آمدن تیراژ و آشفتگی بازار نشر اشاره می‌کند. او تکراری بودن کتاب‌ها و تنوع پایین آثار تولیدشده و ترجمه‌یی و کثرت ناشران در فضای نشر کشور را از دیگر دلایل پایین‌ آمدن تیراژ کتاب‌ها می‌داند و درباره تعداد زیاد ناشران می‌گوید: «در حال حاضر حدود 9 هزار ناشر از سوی وزارت ارشاد مجوز فعالیت گرفته‌اند در صورتی که بسیاری از آن‌ها کار خاصی در حوزه تولید فرهنگ و فکر و اندیشه ندارند.

 

اگر تعداد این ناشران مثلا حدود 500 یا 1000 ناشر بود حمایت‌ها و سرمایه‌ای که به این تعداد ناشران تعلق می‌گرفت تا با آن فیلم و زینک تهیه‌ کنند، بیشتر بود و کارهای آن‌ها هدفمندتر بود. اما در وضعیت فعلی معلوم نیست چرا باید در مملکت ما 9 هزار ناشر وجود داشته باشد؟

 

رهروان نبود ضابطه مشخص برای دادن مجوز به فعالیت ناشران را یک ضعف اساسی در فضای نشر کشور می‌داند و می‌گوید: «اگر کسی بخواهد جگرکی باز کند باید صلاحیتش از سوی چند نهاد و وزارتخانه احراز شود، اما معلوم نیست چرا کار کتاب این قدر بی‌ضابطه است و هر کس بخواهد می‌تواند به راحتی مجوز نشر کتاب بگیرد.»

 

از سوی دیگر، علی باقری چرخی - مدیر انتشارات نگیما - باندبازی در توزیع و پخش کتاب و نبود سیستم پخش سراسری کتاب را عاملی برای سیر نزولی انتشار کتاب در ایران می‌داند و در این زمینه می‌گوید: «در ایران سیستم پخش سراسری کتاب وجود ندارد و توزیع کتاب تنها دست گروهی خاص است که فقط کتاب‌های باند خود را توزیع می‌کند.»

 

او نیز همچون دیگر ناشران با تاکید بر بی‌اعتماد شدن مردم به کتاب‌های منتشرشده به خاطر ممیزی معتقد است: «تا وقتی در سیستم پخش کتاب باندبازی وجود دارد و به همین خاطر کتاب به صورت سراسری به همه نقاط ایران نمی‌رود و تنها به تهران‌نشین‌ها محدود می‌شود تیراژ کتاب‌ها بالا نمی‌رود، بنابراین در ایران تنها با یک سیستم سراسری پخش کتاب است که می‌توان تیراژ را افزایش داد.»

 

مهرداد کاظم‌زاده - مدیر انتشارات مازیار – هم با اشاره به دلایل ذکرشده از سوی ناشران مختلف برای پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها و بیان این‌که گرانی کاغذ از عوامل پایین آمدن تیراژ کتاب در ایران است، در عین حال می‌گوید: «با وجود این‌که در ایران قیمت کتاب از همه جای دنیا ارزان‌تر است، اما چون مردم ایران علاقه‌ای به کتاب‌ خواندن ندارند و افراد کتاب‌خوان هم معمولا آدم‌های بی‌پولی هستند بالا رفتن قیمت کتاب خیلی به چشم می‌آید.»

 

او اضافه می کند: «گران شدن قیمت کتاب در ایران در حالی است که در طول چند سال اخیر قیمت همه کالاها چندین‌برابر شده و به نسبت آن‌ها قیمت کتاب بالا نرفته، اما با این حال به دلایل مختلف تیراژ کتاب در ایران پایین آمده است.»

 

این ناشر اینترنت‌بازی جوانان را که باعث شده است همه آن‌ها دریایی از اطلاعات اما به عمق یک سانتی‌متر داشته باشند، از دیگر عوامل کتاب نخریدن ایرانیان بخصوص جوانان می‌داند و می‌گوید: «مخاطبان کتاب‌ها معمولا آدم‌های معمولی نیستند و البته در همه جای دنیا همین‌گونه است و مردم معمولی کتاب نمی‌خرند، اما با توجه به این‌که در ایران حدود چهار میلیون و نیم دانشجو و ده‌ها هزار استاد دانشگاه وجود دارد رسیدن تیراژ کتاب‌ها به 200-300 نسخه اتفاق عجیبی است. همین است که خیل عظیمی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ما بی‌سواد هستند.»

 

کاظم‌زاده همچنین از پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها و استفاده ناشران از چاپ دیجیتال ابراز نگرانی می‌کند و معتقد است: «با توجه به روند فعلی صنعت چاپ که باعث شده ناشران به سمت چاپ دیجیتالی کتاب بروند این صنعت به شدت در خطر قرار گرفته و باعث شده که بسیاری از کارگردان فنی چاپخانه‌ها نیز بی‌کار شوند و برای امرار معاش به فعالیت در پیک‌ موتوری‌ها بپردازند که نشان می‌دهد صنعت چاپ کشور در خطر نابودی است.»

 

اما شعله راجی کرمانی - مدیر انتشارات قصیده‌سرا - دلیل اصلی پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها را فقر فرهنگی مردم می‌خواند و می‌گوید: «به نظر من مردم برای این کتاب نمی‌خوانند چون وقت کتاب‌خوانی ندارند و بیشتر درگیر مسائل مختلف هستند. البته در این زمینه فرهنگ‌سازی هم نشده و به همین خاطر است که می‌بینیم روز به روز تعداد کتاب‌خوان‌ها در جامعه در حال کاهش است.

 

این ناشر با بیان این‌که در چند سال اخیر اینترنت جایگزین کتاب شده است و دیگر کتاب در فرم کاغذی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد اضافه می‌کند: «با این حال پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها دلیل فرهنگی دارد و به فقر فرهنگی ما برمی‌گردد؛ چون درست است که قیمت کتاب نسبت به گذشته بالا رفته است، اما می‌بینیم که آدم‌ها حاضرند برای خرید یک کفش هزینه‌های زیادی بپردازند ولی حاضر نیستند یک کتاب با قیمت 15 هزار تومان بخرند.»

 

اعظم کیان‌افراز - مدیر انتشارات افراز - نیز یکی از اصلی‌ترین دلایل پایین آمدن تیراژ کتاب را گران شدن کاغذ می‌داند که باعث گرانی کتاب و در نهایت نبود تقاضا از سوی مردم شده است.

 

او نبود ویترین برای عرضه کتاب را هم از دیگر دلایل به وجود آمدذن شرایط فعلی انتشار کتاب می‌داند و می‌گوید: «مجموعه دولت‌، وزارت ارشاد، آموزش و پرورش‌ و شهرداری می‌توانند با بهره‌گیری از راهکارهایی تقاضا را بیشتر کنند تا ناشران بتوانند برای ادامه فعالیت دوام بیاورند.»

 

این ناشر ادامه روند فعلی در انتشار کتاب با تیراژ کمتر از 1000 نسخه را باعث ورشکستگی ناشران می‌داند.

 

او معضل دیگری به اسم انبارداری را به دلیل فروش نرفتن کتاب‌ها نوعی مصیبت برای ناشران می‌خواند و این موضوع را از دیگر عوامل روی آوردن ناشران به چاپ دیجیتال و انتشار کتاب با شمارگان پایین می‌خواند.

 

در همین حال محمد یراقچی - مدیر انتشارات پنجره - وضعیت ناشران را به علت کتاب نخواندن مردم در آستانه ورشکستگی ارزیابی و شمارگان 500 نسخه‌یی کتاب را راز بقای فعالیت آن‌ها توصیف می‌کند.

 

او مهم‌ترین دلیل پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها را تورم و ناتوانی اقتصادی مردم می‌داند و می‌گوید: «دلیل پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها و رسیدن شمارگان چاپ کتاب به 400-500 نسخه در درجه اول تورم است که باعث گرانی کتاب شده و به همین خاطر در این شرایط مردم سعی می‌کنند کالاهای اساسی‌تر برای زندگی را تهیه‌ کنند.»

 

یراقچی همچنین پایین بودن انگیزه مطالعه در ایران را از دیگر عوامل پایین بودن تیراژ کتاب‌ها می‌داند و می گوید: «موضوع پایین بودن شمارگان کتاب‌های عمومی در ایران احتیاج به بحث‌ها و سمینارهای مفصل دارد، چون این‌گونه کتاب‌ها در حال از دست دادن مخاطبان‌شان هستند که بخشی از آن به مسائل اقتصادی و بخشی هم به پایین بودن انگیزه مطالعه برمی‌گردد.»

 

او معتقد است: «در حال حاضر مطالعه ادبیات و روان‌شناسی و به طور کل کتاب‌های عمومی در بین نسل جوان ما تقریبا جایی ندارد.»

 

با تمام این اوصاف و ضمن بررسی دلایل مختلف پایین آمدن تیراژ کتاب‌ها که نشان می‌دهد مردم کم‌مطالعه شده‌اند، موضوع بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌های منتشرشده به دلیل ممیزی هم پررنگ شده و به نظر می‌رسد مردم همان‌گونه که به سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی کم‌رغبت شده‌اند،با توجه به رشد روزافزون استفاده از اینترنت و فضای مجازی، این نبود اعتماد در حوزه کتاب نیز رخنه کرده است و به همین خاطر مردم کتاب نمی‌خرند و ناشران نیز چاره‌ای ندارند تا شمارگان کتاب‌های خود را به 500 نسخه کاهش بدهند.

 

با این‌که اوضاع فعلی و روند بی‌اعتمادی مردم به کتاب‌ها بی‌شک حاصل نوعی سیاست‌گذاری مسؤولان پیشین در وزارت ارشاد بوده است و مدیران فعلی نیز تا حدودی به این امر معترف بوده‌اند، به نظر می‌رسد برای ترمیم این بی‌اعتمادی موجود، مسؤولان فعلی وزارت ارشاد باید تلاش بسیار زیاد و مداومی انجام دهند تا اوضاع فعلی را قدری تغییر دهند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۰:۵۸
مهدیه صادقی

شهادت,امام محمد باقرعلیه السلام,ویژه نامه,مداحی,یادگاری,والپیپر,تم موبایل,سخنرانی,زیارت نامه , اشعارمذهبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۰۹:۱۱
مهدیه صادقی

نام مبارک امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سیرت و صورتش ستوده بود .

پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شدهام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن میگوید .

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند .

بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۰۹:۰۷
مهدیه صادقی

روز جهانی سالمندان

روز نهم مهرماه، در هر سال به عنوان روز سالمندان نام‏گذاری شده است تا گامی در راستای تکریم این پدران و مادران برداشته شود. دوران سالمندی همانند دوران کودکی یا جوانی، یکی از مراحل زندگی است با این تفاوت که دوران کودکی و جوانی، سرشار از انرژی و تلاش، ولی دوران سالمندی، همراه با تحلیل قوا و کاهش میزان فعالیت‏های فیزیکی می‏باشد. تاقبل از قرن بیست و یکم میلادی، میانگین عمر، بسیار پایین بود. اما بهبود وضع تغذیه و پیشرفت‏های چشم‏گیر پزشکی و ارتقای سطح بهداشت، سبب افزایش میانگین عمر گردیده است. وجود شمار روز افزون سالمندان در اکثر کشورها موجب شده که مقامات دولتی و برنامه‏ریزان اجتماعی، توجه بیشتری به این مسئله ابراز نموده و به وضع مقرراتِ تأمین اجتماعی مطلوب‏ترِ آنان همت گمارند. هم‏چنین با وجود کمک‏های مالی فرزندان به ویژه در کشورهای آسیایى، باز هم اتّکای سالخوردگان به تأمین اجتماعی بسیار است و از این رو باز هم حمایت‏های مادی و معنوی دولت‏ها را در این زمینه طلب می‏کند. در جمهوری اسلامی ایران هم اگرچه در پرتو تحولات ناشی از انقلاب و به دلیل آداب و رسوم فرهنگی در جامعه، کهن‏سالان از جایگاه ویژه‏ای برخوردار هستند، اما این بدان معنا نیست که هیچ سالمندی از محیط گرم خانواده‏اش محروم نمی‏ماند. زیرا همه ساله، بر شمار سال‏خوردگانی که به آسایشگاه‏های سالمندان در سراسر کشور مراجعه می‏کنند، یا از سوی اطرافیانشان به آنجا سپرده می‏شوند، افزوده می‏شود. با این حال، به حکم الهی و فطری و سنت اجتماعی، فرزندان باید حرمت پدر و مادر خود را حفظ کنند و به ایشان احسان نمایند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۸:۲۱
مهدیه صادقی

نهم مهر که به عنوان «روز همبستگی و همدردی با کودکان و نوجوانان فلسطینی» در تقویم جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است.اعلام این روز به پیشنهاد جمعیت دفاع از ملت فلسطین و به عنوان نمادی از دادخواهی دانش آموزان ایرانی از مستکبران جهان و همچنین اعلام همدردی و همبستگی بین دانش آموزان ایرانی و کودکان و نوجوانان مبارز فلسطینی صورت گرفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۸:۱۲
مهدیه صادقی
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران فارسی‌زبان ایرانی‌تبار است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است .

مولوی، پیونددهندهٔ ملت‌ها 

مولوی خود زادهٔ بلخ یا وخش بود در خراسان بزرگ (که اکنون بخش‌هایی از آن واقع در افغانستان و تاجیکستان است)، و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم (واقع در ترکیهٔ امروزی) می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی ایرانیان و پارسی زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که آثار او به زبان پارسی سروده شده، و از محیط فرهنگ ایرانی بیشترین تاثیر را پذیرفته‌است. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بوده‌است. داستان کبودی زدن قزوینی نمونه‌ای بارز از اینگونه تاثیر فرهنگی ایران بر مثنوی و مولوی است.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است

آثار مولانا تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفی‌گری مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.

ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآنند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است.

زندگی‌نامه                                                  


آغاز زندگی 


موزهٔ مولانا در قونیه

جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.

همه کردند رو به فرزندش
که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود
از تو خواهیم جمله مایه و سود

سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت.

بود در خدمتش به هم نه سال
تا که شد مثل او به قال و به حال

طلوع شمس

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچهٔ کودکان کویم کردی

پیوستن شمس به مولانا

روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌هایش او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غروب موقت شمس 

مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان
که ببخشا مکن دگر هجران
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول
گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند. شمس بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غروب دائم شمس

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس را از سر گرفتند. شمس از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند این
که ورا دشمنی بکشت یقین

شمس سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.

شیدایی مولانا 

مولانا در دوری شمس ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب در سماع رقصان شد
بر زمین همچو چرخ گردان شد

مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس را نیافت؛ ولی حقیقت شمس را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح‌الدین زرکوب

مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی

نوشتار اصلی: حسام‌الدین حسن چلبی

حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام الدین مثنوی معنوی را به رشته ی نگارش در آورد و گه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم می خورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی بر می گزیند.[نیازمند منبع]

درگذشت مولانا 


آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه

مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانه شدند
همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این
که شد آن گنج زیر خاک دفین


آثار 

آثار منظوم 


نسخه‌ای خطی از دیوان مولوی

مثنوی معنوی



نسخه‌ای خطی از مثنوی معنوی در شیراز

مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت می‌کند /از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود («هذا کتابً المثنوی، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدین»). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعۀ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به « نی نامه » شهرت یافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا ( نی نامه ) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته‌است.

این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونۀ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی می‌بیند و «شکایت می‌کند» که چرا روح آزادۀ او از «نیستانِ» عالم معنا بریده‌است. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کرده‌است:

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی...

ما چو ناییم و نوا در ما زتوست...

دیوان شمس


نسخه‌ای خطی از کلیات شمس در قونیه

غزلیات و «دیوان شمس» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های یونانی و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به زبان پارسی سروده شده‌اند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی ( جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.


رباعیات

رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعۀ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱٢ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارۀ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.

برای نمونه:

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود

آثار منثور 


نسخه‌ای خطی از مثنوی در قونیه

فیه ما فیه 

این کتاب مجموعۀ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمده‌است. نثر این کتاب ساده و روان است و درون‌مایه‌ای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.

مجالس سبعه

مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به‌طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده‌است. نسخۀ خطی این کتاب در کتابخانۀ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ می‌باشد.

مکتوبات

(همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامه‌های صد و پنجاه‌گانۀ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخۀ آن در کتابخانۀ دارالفنون اسلامبول موجود است.

مولوی و عارفان پیشین

بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره می‌کند:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

یا:

عطار روح بود و سنائی دو چشم او
ما از پی سنائی و عطار می‌رویم

سال جهانی مولانا


مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شده‌است.

یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است.

روی‌دادهای سال مولانا

  • در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.
  • در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند. در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس و مولوی پرده‌برداری کرد.
  • برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما.
  • برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.

ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم‌توجهی مقامات ایران در کنار تشدید انزوای ایران در سال‌های اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته‌است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکیه به فال نیک می‌گیریم، اما نباید فراموش کنیم که این بزرگ مرد ادبیات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به دیگران. نباید کوتاهی کنیم.

همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۵
مهدیه صادقی

کتاب، کتابخانه ، کتابداری و کتابدار:

قرنهاست که واژه هایی چون کتاب، کتابخانه، کتابداری و کتابدار به منزله مفاهیمی بنیانی و اثر گذار در فرهنگ و تمدن بشری شناخته می شود.در هر جامعه ای ، هنگامی که از این مفاهیم سخن به میان می آید، به طور ناخودآگاه ارزش و سودمندی آنها نیز به ذهن می آید.به همین لحاظ، یک اشتراک مفهومی در همه فرهنگها در باب چنین مفاهیمی وجود دارد که ارزشمند است. باید توجه کرد که هریک از این سه واژه در مفهوم بسیط خودو در ارتباط با جامعه و نیازهای آن مورد توجه است و نبایست آنها را مفاهیمی محدود و بسته در نظر گرفت.

 با توجه به تحولاتی که در محملهای اطلاعاتی پدید آمده است می توان "کتاب" را به هرنوع منبع اطلاعاتی که مورد نیاز افراد جامعه است، "کتابخانه" را به هرمکان و جایگاهی که فعالیتهای مرتبط با برطرف ساختن نیازهای اطلاعاتی جامعه در آن صورت می گیرد و"کتابداری" را هم به هر فعالیت حرفه ای و سازمان یافته برای ارائه خدمات اطلاعاتی به جامعه اطلاق کرد. "کتابدار نیز فردی است که دارای  دانش تخصصی ، بینش کافی و مهارت لازم برای کار در کتابخانه، خدمت به جامعه و برطرف کردن نیازهای اطلاعاتی است.

تاثیر تحولات عصر جدید بر حوزه کتاب، کتابخانه و کتابداری:

حرفه کتابداری و اطلاع رسانی یکی از حرفه هایی است که بیشترین بهره گیری را از فناوریهای نوین برده و بیشترین تاثیرات را از آن پذیرفته است. هر آنچه که به منزله ابعاد تاثیر فناوریهای نوین بر حرفه ها مطرح می شود در مورد این حرفه نیز صدق می کند و کتابداران احساس می کنند که کارشان ارزشمند تر و جذاب تر شده است. در عین حال باید توجه داشت که گسترش فناوریهای نوین و نفوذ آنها در زندگی می تواند موجب کاهش فرصتها وتمایل افراد به مطالعه کتاب شود. اگرچه این امر به ظاهرممکن است واقعیت تلخی را بنمایاند اما بیشتر اندیشمندان بر این باورند که ارزش کتاب بالاتر از آنست که رسانه های تجاری بتوانند جای آن را بگیرند. گروچو مارکس کمدین مشهور آمریکایی، نکته جالب و طنز گونه ای را در مقایسه میان تلویزیون و کتاب بیان می کند و می گوید: " تلویزیون را بسیار آموزنده می دانم زیرا به محض آنکه کسی تلویزیون را روشن کند، من به کتابخانه می روم و کتاب می خوانم".

از جمله تحولات عصر جدید بر این حوزه عبارتند از:

1-    ابزارهای کار و فعالیتهای کتابداران متحول شده و آنها از جدیدترین نمونه ها و تولیدات فناوری برای آسان سازی ، سرعت دادن و اثر بخش کردن کار خود استفاده می کنند.این ابزارها بر جذابیت کار کتابداران افزوده است.

2-    با نفوذ انواع فناوریهای نوین ، رشته کتابداری و اطلاع رسانی اکنون رشته ای کاملا تخصصی و دارای کارکردهای خاص خود است.در مقایسه با گذشته تخصص های متنوع تری در محیط کتابخانه به وجود آمده و هر کتابدار به انجام کاری تخصصی در بخش مربوط به خود مشغول است که سایر کتابداران ممکن است فاقد مهارتهای لازم برای انجام آن باشند.

3-    به مدد فناوریهای نوین ارتباطی، کتابداران توانسته اند تعامل خود را با یکدیگر در سطح ملی و بین المللی توسعه داده و سرعت بخشند.اکنون بسیاری از کتابداران عضو یک یا چند گروه بحث الکترونیکی هستند ، وبلاگ دارند و یا با ویلاگها همکاری می کنند، برای خود و یا کتابخانه خود سایت طراحی کرده اند و در مجموع ابزارهای متنوع و کارآمدی برای ارتباط باهم و با جامعه ای که به آن خدمت می کنند در اختیار گرفته اند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۰۹:۲۴
مهدیه صادقی
تازه‌ترین کتاب مسعود فراستی منتقد سینمای ایران روز چهارشنبه 9 مهر ماه ساعت 16:15 در باغ موزه دفاع مقدس رونمایی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «فرهنگ فیلم‌های جنگ و دفاع ایران» نوشته مسعود فراستی به تازگی از سوی نشر ساقی روانه بازار کتاب شده است. 

این کتاب دربردارنده مشخصات همه فیلم‌های جنگی ایران از سال 1357 تا 1391 است که بیش از 200 فیلم سینمایی و 1000 فیلم کوتاه و مستند را پوشش می‌دهد. 

فصلی از کتاب به مجموعه روایت فتح سیدمرتضی آوینی اختصاص دارد و به بررسی 100 فیلم وی می‌پردازد. کتاب جز شناسنامه فیلم‌ها، دربردارنده بسیاری از نقدهای مطرح در مورد فیلم‌ها نیز هست. این کتاب به کوشش مسعود فراستی، نویسنده و منتقد سینما گردآوری شده است. 

به گفته نویسنده کتاب حاضر تلاشی برای عرضه و دسته‌بندی فیلم‌های سینمای جنگ و دفاع مقدس است. در این کتاب فیلم‌های جنگی به تفکیک از فیلم‌های دفاع بررسی شده‌اند. 

فراستی در توضیح این تفکیک می‌آورد: بسیاری از فیلم‌های جنگی ما، جنگی‌ هستند اما دفاع مقدسی نیستند. امیدوارم انتشار این کتاب به عنوان اولین قدم در بررسی این تفکیک، زمینه‌سازِ کارهای تحلیلی بعدی در سینمای جنگ و دفاع مقدس ما باشد. 

کتاب «فرهنگ فرهنگ فیلم‌های جنگ و دفاع ایران» در قطع رحلی و 500 صفحه با شمارگان 2200 نسخه و بهای 65 هزار تومان از سوی نشر ساقی منتشر شده است.

مراسم رونمایی از این کتاب چهارشنبه 9 مهر ماه با حضور مسعود فراستی و محمد ناصر احدی ساعت 16:15 در نمایشگاه کتاب باغ موزه دفاع مقدس، روبروی سالن همایش‌ها در خیمه کارنامه نشر برگزار می‌شود. 

از فراستی تاکنون تالیفات و ترجمه‌های متعددی به چاپ رسیده است که در ادامه فهرست بخشی از آنها آمده است.

تالیف
- «رویا – پناهگاه» - 448 صفحه - نشرساقی 1390
- «لذت نقد» - 688 صفحه – نشر ساقی 1391
- «دیالکتیک نقد» - 293 صفحه – نشر ساقی 1390 

- «افسانه چارلی چاپلین» - 200 صفحه - سوره مهر 1381 

- «اینگمار برگمن و سینمایش/ هزارتوی رویا- حقیقت» - 503 صفحه – کانون فرهنگی هنری ایثارگران 1376 

- «25 سال سینمای ایران: سینمای جنگ و دفاع مقدس» - 112 صفحه – بنیاد سینمایی فارابی 1382 

- «جنگ برای صلح: مروری بر سینمای دفاع مقدس» - 3 جلد – انجمن سینمای انقلاب و دفاع نقدس 1379 

- «ده فیلم، ده نقد» - 192 صفحه – نشر برگ 1370 

- «ده فیلم، ده نقد دیگر» - 152 صفحه – کانون فرهنگی هنری ایثارگران 1373 

- «سینما- قلم» - 258 صفحه – موسسه فرهنگی هنری سناء دل 1384 

- «کارناوال فدریکو فلینی» - 599 صفحه - کانون فرهنگی هنری ایثارگران 1377 

- «کوروساوا، سامورایی سینما» - 232 صفحه – موسسه فرهنگی هنری سناء دل 1391 

- «همیشه استاد: آلفرد هیچکاک و سینمایش» - 963 صفحه – نشر ساقی 1389

ترجمه
- «سینمای کمدی و بیان فردی» نوشته استیوارت کامینسکی – 88 صفحه – سروش 1367 

- «فانوس خیال» نوشته اینگمار برگمن – ترجمه مسعودفراستی و مهوش تابش - 188 صفحه – هرمس 1392 

- «فرهنگ فیلم‌های جنگی جهان» نوشته رابرت دانپورت – ترجمه علی فارسی‌نژاد، به کوشش مسعود فراستی – 574 صفحه- نشر ساقی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۰۹:۱۶
مهدیه صادقی

اینشتین:

افکار و اندیشه های انسان به گونه ای است که ممکن است فقط خواندن یک کتاب پایه اندیشه ها و افکار انسان را بر مبنای جدید یا در مسیر خاصی قرار دهد و چه بسا ممکن است کتابی مسیر سرنوشت میلیون ها انسان را در راه مخصوصی بیندازد.

ویکتور هوگو:

خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دست رسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.


سقراط:

جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد که مطالعه، کار روزانه اش باشد.

بیهقی:

بهترین سخن گویان و یاران، کتاب است و آن گاه که دوستان تنهایت نهند، می توانی به آن سرگرم شوی. اگر او را هم راز خویش قرار دهی، سرّ تو را فاش نمی کند و با کتاب است که می توان به دانش و نیکی ها دست یافت.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۰۸:۲۴
مهدیه صادقی